لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

آدمی مانده و آیا و محال...

ویوا باهار!!!

روزهایی در زندگی هست که  باید برای همسایه ندیده ات بنویسی...بیایید پوپ سگ تان را از راه پله جمع کنید. خودش نمی تواند. زحمتش به گردن شماست.

از آن روزها بود که دوستش نداشتم. حالا هم این بی خوابی . مدتهاست حالم خوب نیست... سالهاست. حتی یادم نیست از کی. همینطور که کلی نگاهش می کنم ترسناک است و ناامید کننده. باید بنشینم با حوصله خردش کنم به روزها، ساعت ها، لحظه ها...فقط اینطوری اون وسط مسط ها چیزهای دلگرم کننده ای پیدا می شود.

دیروز کلاس ال تی ای داشتم. یک روز تمام. مباحث سنگین بودند. صبح و عصر هم توی راه سخنرانی دکتر شیری گوش می کردیم که باز... خیلی ریز داشت با روانم بازی می کرد و به هم ام می ریخت. نمی دانم اصل دلخوریم، غصه ام از چیه... فکور مدتیه رفته رو مخم، اما امروز که اصلا تو اتاق نبودم... ایمیلی داشتم که می گفت محاسبات ام تی تی آر و ام ت تی ای در گزارش البرز اشتباهه! این قبیل چیزها برایم سنگین اند... چرا؟ یا درسته یا غلط. یا درستش می کنم یا مجابشون می کنیم. بررسی اش اینقدر برام سخته؟ اگر به مشکل خوردم کسی نیست ازش کمک بگیرم؟ از برداشت برور نگرانم؟ تعامل با بقیه خیلی سخته؟ ... این مسیر  بی نهایت هیجان انگیزه!  سفرت رو آغاز کن.  نترس. راهی نیست.  تا سر کوچه میری و برمی گردی. اما خوبه برات. یه بادی به سر و کله ات می خوره ازین اوهام و خیالات میای بیرون. دنیا جای امنیه...؟!!

پی اس: دنت گیو ا شیت تو انی تینگ! میک ایت ا هبیت اند... یول  فایند اوری تینگ اوکی!  


hey you!

اولا. من گم شده ام مرا بجویید.


دوما. دیشب گوشیم رو تو سالن ترانزیت جا گذاشتم. تا نشستم رو صندلیم و خواستم به ابراهیم خبر بدم که بالاخره گوش شیطون کر داریم می پریم، دیدم گوشیم نیست. سرکن پرکن به سرمهماندار گفتم، خیلی کول گفت الان تماس می گیرم بیارن برات! هاج و واج موندم! روم نشد بگم مگه می دونن کجاست؟ مدل و رنگ گوشی رو پرسید و ردیف صندلیم رو! واقعا باورم شد که موکلی با گوشیم تو راهه! نشستم و دماغم رو چسبوندم به پنجره... خبری نشد! همه سوار شدن، درها بسته شد، موتورها روشن شد، پانتومیم اجرا شد...باز خبری نشد. پریدیم. رسیدیم. بازم خبری نشد. موقع پیاده شدن سر مهماندار دوبار من رو دید و با همه مهربانی  که میشد نثار یک عدد آخی طفلکی  کرد، گفت گوشیم پیدا نشده ولی حتما به امور جامه دان مراجعه کنم شاید اونجا باشه!  از اینهمه شفقت داشتم بالا می آوردم. 


سوما. ابراهیم فرودگاه بود. با لبخند یه وری گادفادر وار! گفت که گوشیم پیدا شده ولی فعلا رفته مشهد یه زیارتی بکنه برگرده! بعععله! کسی که گوشیم رو پیدا کرده مسافر مشهد بوده!  با خودش گوشی رو برده مشهد که در اولین فرصت برام پست کنه!!!  از پرابلم سالوینگ این ملت هیچ سر در نمیارم!


چهارما. الان توی یک جزیره غیرمسکونی گیر افتادم. هیچ شماره ای از هیچ کس ندارم. پس فردا امتحان جامع دارم. حتی نمی دونم چه ساعتی  باید کجا باشم. 


 پنجما. هنوزم دااااااری برام؟


ششما. ای دل دیگه بال و پر نداری

قربانت : گره گور سامسا


برحمتک یا الرحمن الراحمین

happy virus

1- رونی رفت، احتمالا برای مدتی یا شاید تا همیشه ارتباطم باهاش قطع میشه. دیشب لپ تاپش خراب شد. تلفن هم که نداشتیم تو کارمون ( وی بوت ور ا بیت شای دت واز ا گود ساین!!!) از تکست زدن هم خسته شد. احتیاج به گرما داشت. آخرین خبرش رو از یزد بهم داد، تنها بود. یکی از دوستاش رفته بود، یکی دیگه دوست دختر ایرانی گرفته بود و با هم داشتن می گشتن. حسابی دلش گرفته بود. منم دلم گرفته، نتونستم کمکش کنم. حتی یه صحبت تلفنی رو هم ازش دریغ کردم. انگار که اهلیش کرده باشم و ولش کنم به امون خودش! خیلی دلم گرفته! کاش بازم ببینمش... دوستش داشتم. 


2- امروز پایین بودی، برای ناهار، توی صف. عجیب بود. سلام نداشتیم اما. موهاتم کوتاه کرده بودی. حواستم گاهی بود. باید مداومت کرد بر دعاها. 


3- جلسه مبادله دانش هم جالب بود. با همه بچه ها بیشتر آشنا شدم. نظرم در موردشون عوض که نه، ولی تعدیل شد. اما مشکلاتم به قوت خودشون باقی اند.


4- 

I caught the happy virus last night
When I was out singing beneath the stars.
It is remarkably contagious - So kiss me.

شعر بالا رو رونی برام فرستاده بود، اون شب که تو کویر بود. شعر قشنگی بود. حس می کنم خیلی دلش گرفته، خودش هم هی میگه که خیلی کانفیوزد هستش! منم گیج کرده...


4- رونی دو سه ساعت بعد از خداحافظی دیشب، دوباره اس ام اس داده بود که کی میری تبریز، تا کی اونجایی، کی برمی گردی و این حرفها... خیلی درگیر شده انگار، نمی تونه راحت تصمیم بگیره، لیو بیهایند کنه ماجرا را و بره دنبال باقی سفرش!