قرار شد ما درس بخونیم و شما ُ، برامون شوهر پیدا کنید. کلاهتون رو قاضی کنید این وسط کدوممون کم فروشی کرد؟
همه با آینه گفتم آری
همه با آینه گفتم که خموشانه مرا می پایید
گفتم ای آینه با من تو بگو
چه کسی بال خیالم را چید ؟
چه کسی صندوق جادویی بی اندیشه من غارت کرد ؟
چه کسی خرمن رویایی گلهای مرا داد به باد ؟
سرانگشت بر آیینه نهادم پرسان
چه کس آخر چه کسی کشت مرا
که نه دستی به مدد از سوی یاری برخاست
نه کسی را خبری شد نه هیاهویی در شهر افتاد ؟
آینه
اشک بر دیده به تاریکی آغاز غروب
بی صدا بر دلم انگشت نهاد
سیاوش کسرایی
کاش در باغ
گل سرخی بود...
اگر بود...
می تونستم بچینمش ، سنجاقش کنم به موهام یا بچسبونمش به یقه کتم!
یا باهاش گل خشک درست کنم!
یا باهاش فال بگیرم:
«میشه!نمیشه!...میاد!نمیاد!»!
یا بکوبمش و باهاش گل پر درست کنم!
یا با آب و شکر بجوشونم اش بشه مربا!
»کاش
ای کاش
باز در باغ گل سرخی بود...»
ایرج جنتی عطایی