لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

نه!

بر می گردم
با چشمانم
که تنها یادگار کودکی مَنند
آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟                          حسین پناهی

 

باز گشت

بالاخره برگشتم خونه! همه چی تو ی اتاقم کما فی السابقه!به جز چند رد پای ناچیز از حضور مامان.  ولی اتاقم منو مثل یک عضو پیوندی پس میزنه! 

 رختخواب هم مثل اتاق مرتبه! صحنه غریبیه! هر چی همراهمه میگذارم و می رم زیر دوش! بوی ترمینال جنوب از سوراخهای آبرو ، راهی دریا میشه! 

دراز می کشم... 

 تو خواب خانم فرهنگ بهم میگه تا 24 ساعت نباید از حمام و دستشویی این سوئیت استفاده بشه! آبروش مسدود شده!!! (چه ایهامی !)  

سر میز ناهار ، مامان برام کشک بادمجون می کشه! خیلی خوشمزه ست! بهش عادت ندارم! به زور تمومش می کنم. پشت به تلویزیون تو کاناپه  فرو می رم... 

 تو خواب همراه غذا ماست مو سیر میدن! موش که کاملا پیداست سیرش رو نمی بینم! 

 

** 

دوباره میرسیم  نزدیکی های ماشین، بابا دوست داره یه کم دیگه راه بریم، مامان تو فکر رنگ کابینتهاست، دوست داره هم  رنگش روشن باشه  هم چرکتاب ! هوای خنک و بی نظیریه! 

بهش عادت ندارم! محکم خودمو بغل می کنم! برمی گردیم تا سرما نخورم!

تکیه میدم به صندلی ! پنجره ماشین تکه ای از آسمون رو قاب گرفته! ماه و ستاره ای نیست. چشمم از این همه ابر سیاهی میره... 

تو خواب ، رو پشت بوم خوابگاهم! آسمون خیلی به من نزدیک شده، پر ستاره و روشن... 

 

*** 

 

«بازگشته‌ام از سفر، 

 سفر از من 

 بازنمی‌گردد»      شمس لنگرودی