لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

اندراحوالات مان!

1. نه!... اون هنوز منو قورت نداده...من فقط افتادم!!!*

2. سفر بودم... قرار نبود این قدر طولانی بشه ولی شد! 

3. « همنوایی شبانه ارکستر چوبها » تموم شد. من همه سعی ام رو کردم که نشه...ولی شد! بارها  بخشی رو از اول شروع کردم و یک پاراگراف مونده به آخر؛ دوباره بر گشتم از اول... عالی بود. واقعا عالی بود. نویسنده اش آقای رضا قاسمی بود. اگر از داستانهایی که عمدتا در فضای مالیخولیایی ذهن راوی شکل می گیره لذت می برید حتما این داستان رو بخونید. از معدود کارهایی بود که تو هیچ قسمتش به شعورم توهین نکرد.   

4. تو این مدت فیلم های زیادی دیدم شاید 15 تا شاید هم بیشتر. نمی دونم مشکل از فیلمهایی بود که من دیدم یا واقعا دوران طلایی سینما سپری شده! از میان همه آنچه دیدم هنوز فیلمهای قدیمی و تکراری برام جذاب تر بودند.

5. چقدر دلم می خواست کلارک گیبل ازم خواستگاری کنه! 

6. نان پختن ... نان شکستن ...  نان قسمت کردن ... نان بودن ...**

    

*دیالوگی از کارتون «Over The Hedge » که خیلی به حال و روزم می خوره. 

**شعری از مارگوت بیکل و ترجمه احمد شاملو 

الوووو....!!!

 

 

.....Im not listening  lalalala 

 آخرین باری که پیش استادم بودم از من خواستن هر دوهفته یکبار برای ارائه گزارش کارم بهشون سر بزنم . من براشون توضیح دادم که فاصله خونه ما از دفتر ایشون نزدیک به 900 کیلومتره! استاد فکری کرد و فرمود: پس حداقل هفته ای یکبار زنگ بزن گزارش بده چیکار کردی! من سعی کردم مزایای گزارش کتبی به شفاهی رو در این مورد خاص بهشون یاد آوری کنم و پیشنهاد کردم با توجه به اینکه گزارش کارم به کمک نمودارها و جداول و... بهتر قابل درک و بررسیه اون رو به صورت کتبی و از طریق Email براشون ارسال کنم. استاد دوباره تاملی فرمود و گفت: پس هر هفته به من زنگ بزن یادآوری کن که گزارشت رو فرستادی ،یک هفته در میون هم بهم سربزن! 

 

استاد عزیز! 

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من 

آنچه البته به جایی نرسد فریاد است!  

  

پ.ن.۱از اونروز تقریبا یک ماه می گذره و هنوز نه به ایشون سر زدم ، نه گزارش کاری فرستادم و نه زنگ زدم  که بگم گزارش کارم رو نفرستادم!   

پ.ن.۲دلیل تولد این پست وبه یاد آوردن اون قول وقرار ، شنیدن ترانه سرکار خانم حمیرا بود که می گفت : اگه تلفن می زنم می خوام بگم دوست دارم!!!    

My christmas gift

 

***  

....
i wish i could give Maryam a gift. maybe some new batteries. ;) ... i would like to give you a hand-written copy of the story before any changes are made to it. but i seriously doubt it would make it past your government's censors. in fact, i know that they wouldn't allow it at all because of the nature of it. i think at the first pages they would have some        problems with how i "treat the condition". i think so even if it is for your private use
i would like to, as a gift, have you read them and select the one you like most and i will burn it so that only you will have read it in the world. i am pretty sure that you will not like my writing, but, out of 20 or 30 stories 75 to 250 pages, you may find one that you like and then only you would read it. but there is a serious problem in getting it to you for this. if you don't like any of them, then you can use them for toilet paper 

  ...   

***

به غریبی قسم  نمی دانم  

چه بگویم ؟جز این که خوشحالم...

مادر بزرگ...

 

مادر بزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانی ام

                                                        حسین پناهی

چیزی برای چنگ زدن!

...فکر می کردم کاش آدم همیشه چیزی برای چنگ زدن داشته باشد. رخت یا نرده های طلایی یک ضریح، شغلی در اداره، دفترچه پس اندازی در بانک،دوستانی... آرزوی چیزی یا کسی...  

چند وقت بود سرگیجه داشتم. فرق نمی کرد ایستاده ، نشسته یا خوابیده باشم. حس می کردم تعادلم را از دست داده ام. حس می کردم زمین دارد از زیر پاهایم در می رود. دستم را دراز می کردم به چیزی چنگ بزنم که نیفتم و چیزی پیدا نمی کردم...   

...گفتم اگر چیزی به من بدهند که بتوانم به آن چنگ بزنم حالم خوب می شود و دیگر نمی افتم! 

 متن بالا بخشی از داستان «لنگه به لنگه ها» بود اثرخانم زویا پیرزاد.  

 

پ.ن.1 به معجزه ایجاز یک دنیا حرف تو این چند جمله جا شده!   

پ.ن.2 اگر چیزی برای چنگ زدن پیدا کردیم، از اینکه تحمل وزن مارو داره مطمئن بشیم والا، نه تنها مانع افتادنمون نمیشه بلکه ممکنه خودش هم رو سرمون آوار بشه!