لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

باید امشب بروم

خب... اینم یکی از مزخرفترین روزهای زندگی که شب شد. باید امشب بروم اما میذارمش برا فردا و چمدانی که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم، اما نه حوصله چمدون‌کشی دارم و نه میدونم پیرهنم کجاست. پس ناچارم به پیِژامه تنهایی‌ام و یه کوله بسنده کنم. و به سویی بروم که درختان حماسی پیداست، رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می‌خواند. اما متاسفانه بلیط‌م  این حرفا حالیش نیست.  

یادت باشه هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ؛ جوجه اردک رو هم!
یک نفر باز اس ام اس داده : ضد آفتاب یادت نره!
این دمپایی‌ها منو ندیدی؟ 

 

چقدر دلم می‌خواست امشب مرثیه‌ای بگم برای خودم، نشد. به جاش تا صب گریه می‌کنم. سرمو می‌کنم زیر لحاف که صدای فین‌فینم به گوش نامحرم نرسه. بالش این دلقکی که فراخ‌تر از پهنای صورتش می‌خنده، همیشه خیسه. حالا از اشک نشد از آب دهن... چه فرقی می‌کنه؟

It's hard to wait around something you know might never happen; but it's even harder to give up when you know it's all you want  

  

Don Omar

خواب دیدم ... یه جایی یه عده‌ای داشتن اینو گوش میدادن. یه زمانی چقدر دوستش داشتم. هنوز هم.

 

   

 

 

!(Pobre diabla ... poor devil (female devil

Se dice que se te a visto por la calle vagando ... it has been said that you've been seen wandering the streets

Llorando por un hombre que no vale un centavo … crying for a (male) devil who isnt worth a cent

Pobre diablaaa llora por un pobre diabloo … poor (female) devil crys for a poor (male) devil

...

باید نوشت این روزها را. تا وقتی زندگی آرام گرفت. وقتی این همه شتابزدگی و عصبیت و هیجان گذشت، بنشینیم و حساب کتاب کنیم. شاید پیدا کنیم پرتقال فروش را...

این روزها

داوری دور اول آثاری که تا بحال برای نهمین جشنواره رسیده شروع شده. سبک داوری برای آدمهای تازه کاری مثل من خیلی جالبه. مثل یه کارگاه آموزشی میمونه. هر روز چند ساعتی وقتم رو میگیره اما واقعا هیجان انگیزه. اول اینکه اساتید بزرگی همراهی‌مون می‌کنن که برای من نفس حضورشون غنیمته و هر جمله یا توضیح‌شون یا حتی شوخی‌هاشون پر از نکته است. اصولا آدمهای ریزبین کارتونیست‌های قدری میشن. تو این دو روز یکی دوبار حسابی هایپر شدم.  

ما بصورت مجازی تو ساعتهای مشخصی دور هم جمع میشیم و کارها رو بصورت همزمان می بینیم و نمره میدیم. کارهایی که پنجاه درصد امتیاز یا بالاتر رو بیارن به دور بعد راه پیدا می کنند.  

در حاشیه : 

* از کارهایی که تا حالا دیدم حدود سی درصدشون خوب بودن. 

* کارهایی که ضعیف اجرا شدند هر چقدر هم که ایده خوبی داشته باشن از نظر من مردودن. در مورد کارهای خودم هم همین وسواس رو دارم و اغلب جرات اجرای بهترین ایده هامو ندارم. اما داورهایی هستن که اولویت رو به ایده میدن و تکنیک اجرا خیلی براشون مهم نیست.  

* دیروز یکی از داورهای مصری وسط کار 15 دقیقه اجازه گرفت بره مسجد نمازش رو بخونه. 

* نازنین دوست دیریافته‌ای است که یک هفته بیشتر نیست باهاش آشنا شدم اما انگار چهار پنج سالی میشه که همدیگرو می‌شناسیم. این روزها یک ساعت قبل از شروع رسمی جلسه و یک ساعت بعد از اتمام جلسه ما به صحبت هامون ادامه میدیم. ما بطرز عجیبی شبیه هم‌ایم. تنها تفاوت ما تو یه پریمه.

* تا اینجای کار هیچ کس به ایده من نپرداخته، حتی بهش نزدیک هم نشدن و من خوشحالم. اگر بتونم خوب اجراش کنم کار جالبی میشه.  

* آقای کوزوبوکین آخر جلسه دیروز کمی سخنان پندآموز تراوش فرمودن که به خاطر انگلیسی بسیار نامفهوم‌شون برداشت من این بود: آدام همسایا آدام اول خودش برادر! می‌تونی ندیدی؟ فکر اول خودش! صداقت آدام! سیاست هم شعور می خواد!