ایستادهای پشت به یک دیوار.
خیال می کنی که ایستادهای... که پشتت به دیوار است.
جاخالی که میدهد، پخش زمین که میشوی، میفهمی که دری بوده ، نه که دیواری. میفهمی که تکیه داده بودی نه که ایستاده باشی.
خوش شانس اگر باشی و گردنت نشکسته باشد، خندهات میگیرد.
دلت شاد میشود از صدای خندهات. این شادی «از همان نوعی است که انسان گاهی اوقات که سیر وقایع به فاجعه مطلق منجر شده است، حس می کند.»*
برای بلند شدن که تقلا میکنی، میبینی ساده نیست. انگار یک گونی سیبزمینی بسته باشند بهت. تازه میفهمی که سبک نبودهای برای به دوش کشیده شدن. ساده نبودهای برای به دوش کشیدن...
*از «مردهها و برهنه ها» اثر نورمن میلر
اللَّهُمَّ اشْفِ کُل هفتاد میلیون مریض کشورم رو... اعم از روحی و جسمی و جنسی...
ایشالا به شادیتون جبران کنم.
از قانون اساسی و آئیننامه داخلی یکی از لژهای فراماسون:
ـ این عشیره بر سه پایه آزادی، مساوات و عدالت برقرار است.
ـ اعضای آن جهان وطن اند. به برابری نژادها و ملیتها و رنگها و زبانها معتقدند.
ـ خواهان احترام متقابل بین پیروان ادیان و مرامهای فلسفی و اجتماعی اند.
ـ از شرایط عضویت در فرقه اقرار به عظمت مهندس اعظم هستی است.
ـ فرقه با فضیلت سروکار دارد و به نشر علم و ادب و هنر میپردازد.
ـ از آلوده شدن به کشاکشهای سیاسی اجتناب میکند.
ـ اعضای فرقه حتما باید از طبقه روشنفکر جامعه باشند و از صفات روحی و عواطف قلبی ویژهای برخوردار باشند.
ـ این فرقه وظیفه سنگین هدایت جامعه بشری به سوی تعالی را بعهده دارد و لذا نمیتواند دستآویز عامه گردد.**
ـ هرگونه سوء سابقه اخلاقی یا کیفری، انکار ادیان آسمانی یا عدم اقرار به عظمت پروردگار مانع عضویت در این فرقه میشود.
ـ از دیگر شرایط عضویت، اشتغال به حرفهای شریف و رازداری نسبت به اسرار فرقه است.
پی نوشت ها:
* ترجمه ریشه انگلیسی واژه فراماسون
** کف کردم.
*** حرفهای خوب همیشه مال آدمهای خوب نیست.
سقوطی که من ازش حرف میزنم و گمونم تو دنبالشی سقوط خاصیه. یه سقوط وحشتناک. مردی که سقوط میکنه حق نداره به قهقرا رسیدنشو حس کنه یا صداشو بشنوه. همینطور به سقوطش ادامه میده. همهچی آمادهاس واسه سقوط کسی که لحظهای تو عمرش دنبال چیزی می گرده که محیطش نمیتونه بهش بده یا فقط خیال میکنه که محیطش نمیتونه بهش بده. واسه همینم از جستوجو دست می کشه. حتا قبل از اینکه بتونه شروع کنه دس می کشه. متوجه می شی؟*
* ناتور دشت/ جی. دی. سلینجر