لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

لاک پشت خیال باف (جوجه اردک سابق)

باید خندید، بخشید و فراموش کرد.

تمام ناتمام من...

وقتی روزی می رسه که چیزی برای کسی تموم میشه و اون چیز براش نه کوچیک بوده و نه بی اهمیت... میتونه تموم شدنش رو باور نکنه و با توهم بودنش به زندگی ادامه بده... میتونه تموم شدنش رو باور کنه و تا هر وقتی که لازمه خودزنی کنه تا بالاخره عادت کنه ... می تونه هنوز امیدوار باشه به احیاش و  سر جنازه اش به انتظار معجزه ای میون خنده و گریه دست و پا بزنه...

ما اینجور وقتا یه سر می ریم پیش لیدا و ازش میخوایم یه جور متفاوتی درست مون کنه ...لیدا سلمونی قابلیه ...گیرم هنوز معروف نشده باشه ولی خوب می فهمه چی ازش می خوای... کارش که تموم میشه آدم دیگه ای هستی بی هیچ گذشته ای... آدمی که رابطه ای با اون چیزی که تموم شده نداره پس مسئولیتی هم در کار نیست... نه درد و المی، نه تب و بی تابی،  نه حزن و حسرتی و نه ناله و نفرینی... اینجوری انگار آدمی هم که به قضیه سنجاق بوده تموم میشه میره پی کارش... همه چی یر به یره و خلاص !

سالهاست که موهام کوتاهه... هر بار یه جور متفاوتی... و همیشه آدم دیگه ای هستم که مدت زیادی  نیست که شروع شده و یه روزی که دور نیست زیر قیچی لیدا تموم میشه  ونفر بعدی که به جاش میاد باید سلام علیک هاشو ادامه بده، کارهای نصفه نیمه  و رسمی اش رو به انجام برسونه و ... قصه زندگی رو ادامه بده.

اینجور زندگی شبیه دو امدادیه...یه چیزی بین هم تیمی هام دست بدست میشه به اسم زندگی  اما هر بار یه چیزایی تو نفر قبلی جا میمونه...گاهی خاطراتم...گاهی عقایدم ...گاهی آرزوهام... گاهی دوستام... گاهی استعدادم... گاهی عشقم... گاهی امیدم...گاهی علایقم.... و همینجور من تکه تکه از دست می روم...در روز روز زندگانیم...

وشایدبه همین دلیله که کارهایی که بیش تر از یکی دو ماه  کش بیاد تو زندگیم یا هرگز به سرانجام نمیرسه یا گرفتارپایان رقت انگیزی میشه... نتیجه ای پر افت و خیز ، سنکرون با آدمهایی که من بودند و روش کار کردند!

راستش من نمی دونم این وبلاگ هم ایده کی بوده یا انگیزه اش چی بوده و چرا... هرچی بوده به من مربوط نیست... من شرح وظایفم روشنه... سلام علیک ها و کارای نصفه نیمه واجب الاجرا... این قبلی هام مرام گذاشتن که بعد تموم شدن اون  موسس خدابیامرز راهشو ادامه دادن و چراغ وبلاگش رو روشن نیگر داشن ... چون یه کار دلی بوده و بابت این کارا چیز اضافه ای گیر ما نمیاد... خداییش هم اونقدی به ما نمیدن که دلی واسه مون بمونه واسه نوشتن و این حرفا...

تازه شم  اگه خواستم بنویسم مگه  خودم اینجوریم ؟؟؟ میرم وبلاگ خودمو می زنم . چیکار دارم اینجا  تو وبلاگ عاریه ای که اصلن هم حال و هواش به روحیاتم نمیسازه  قلم فرسایی کنم ...؟

آره...همین امروز پیش لیدا بودم...چطور؟

یک ترانه

 ...

Bir bakarsın aksam olmus
Gunes nedır gormeden
Deli gonlum asık olmus
Sevgı nedır bılmeden

Ah bu halım
Can bu halım
Hep senın yuzunden
Uzagıma dustuN ama
Dusmedın gozumden

Salla yarım mendılını
Cok ozledım guzel ellerını
Hadı yıne soyle sevdıgını
Herkezı kıskandır

 

 


 ... 

یک وقت نگاه میکنی و می بینی که غروب شده 

 پیش از آنکه آفتاب را دیده باشی 

و دل دیوانه ات عاشق شده  

پیش از آنکه تو عشق را فهمیده باشی  

 

آه از این حال من 

وای بر این حال من 

همه اینها به خاطر توست 

ازمن دور افتادی  

اما از چشمم نیفتادی   

 

دستمالت را بیاویز یار من 

بسیار دلتنگ دستانت هستم زیبای من 

زودتر بگو معشوقه ات کیست

و حسادت همه دختران را برانگیز

حالا خوب شدم؟

همونی شدم که همیشه می خواستی...دیدی که... 

همونی رو پوشیدم که گفتن... هیچ داد و بیداد نکردم... به همه لبخند زدم...  همون کاری رو انجام  دادم که خواستن...کارایی که هیچ دوست نداشتم ... خسته بودم... خسته سالها... هیچ بروی خودم نیاوردم... ابله فرضم کردند... هیچ مهم نبود... حتی وقتی خیمه شب بازی تموم شد ته چین درست کردم دور هم بخوریم... گفتن خوب شده ... بهتر هم میشه... کمی مبهوت اما امیدوار...گفتن خوب شدم... بهتر هم میشم...  

همه خوشحال ... همه راضی ... همه خوب... 

حالا دیگر مرا نزد خود بخوان ،به اندازه کافی دوست داشته ام ... 

 

گفتی بیا. گفتی بمان. گفتی بخند. گفتی بمیر. 

آمدم. ماندم. خندیدم... پس چرا نمردم؟! 

  

* الکریم اذا وعد وفی...

* راست می گفتی ...حسودم!  

 


 

صبح فردا نوشت: فکرش رو که می کنم می بینم هرچی دیشب نوشتم یا از سر گرسنگی مفرط بوده یا تشنگی یا خستگی یا ملال دوری شما... وگرنه چه معنی داشت اونهمه زنجموره، وقتی شجریانی هست که تا خود سپیده صبح یه بند برات بخونه با اینکه میدونه بسطامی رو بهش ترجیح میدی...وقتی گروه صنعتی چی توزی هست که پفک هاش رو با چایی بخوری و نگاهت به زندگی عوض شه... وقتی کلاغی هست که رسیدن سحر رو جار بزنه...وقتی داروهایی هست که روش نوشته دوره درمان را کامل کنید... وقتی دارو دسته ای هست که روز رو ازشون گرفتن برا احوالپرسی تا نصفه شبا دلواپست بشن... وقتی شبی هست و سکوتی و ماهی و من... وقتی شقایقی هست... وقتی لیست بلند بالایی هست از کتابهای نخونده... فیلمهای ندیده... کارهای نکرده... لذت های نبرده... وقتی ظرفهای نشسته ای هست توی سینک آشپزخونه... جدا چه معنی داره اونهمه گله و گلایه؟!!  

خلاصه اینکه به دل نگیری یه وقت... زین عاشق پشیمان... سرخیل شرمساران!

نیازمندیها

یک آدم نه چندان معتبر برای تایپ پایان نامه خود به یک تایپیست نیازمند است.  

 

مشخصات عمومی:  

 

۱. به همه کوچه پیچه های نرم افزار ورد وارد باشد. 

۲. قادر به تصحیح و ویرایش متن هم از نظر محتوایی و هم از نظر دستوری باشد. 

۳. آشنایی لازم و کافی با موضوع پایان نامه داشته باشد.

۴. امانتدار باشد و  پایان نامه را تا قبل از جلسه دفاع نفروشد. 

۵.  بعد از دفاع هم آنرا ارزان نفروشد. افت دارد برای ما.    

۶. با سرعت کار کند. دقیقه نود نزدیک است. 

 

مشخصات ویژه:

  

۱. قادر به خواندن دست خط چرکنویسی ما باشد. اجرت قسمتهایی را که خودمان هم نمی توانیم بخوانیم با نرخ ویژه محاسبه و پرداخت خواهد شد. 

۲. مسلط به ترجمه متون تخصصی باشد چون یه جاهایی رو یادمان رفته ترجمه کنیم و متن بصورت اوریجینال به چرکنویس منتقل شده است. 

۳. بتواند واژه های جایگزین مناسبی برای اصطلاحات انگلیسی اختراع کند و دل فرهنگستان زبان را شاد کند.  

۴. بتواند از جملات درب و داغان با ترجمه ای تحت الفظی ، افعالی که بدون استثنا دراول جمله قرار دارند، زشت ترین و نامفهوم ترین ترکیب بندی  های ممکن ، نثری گویا و وزین و روان و هوش از سر پران ... بسازد.   

۵. بتواند ایده های موثری برای بهبود کار و رفع نواقص آن ارائه کند.

۶. قادر به تولید، تصحیح و جعل انواع چارتها، نمودارها و گرافهایی باشد که با فایلهای اصل حاصل از سیمولیشن مو نزند. صرفا جهت اثبات برخی ادعاهای واهی و در عین حال بنیادین پایان نامه !!! 

۷. با کیبورد فاقد لیبل فارسی براحتی کار کند.

۸. چیتان فیتان نباشد .مدتی است دیگر حمام هم نمی رویم.    

۹. بتواند در شرایط پر تنش و استرس زا تمرکز و کارایی خود را  حفظ کند. اینجا اغلب هوا طوفانی است.  

۱۰. به فضای کم قانع باشد. در اتاق زلزله زده ما تنها برای نشستن یک آدم حداکثر شصت کیلویی  و لپ تاپش جا هست. 

۱۱. قابلیت تیم ورکینگ داشته باشد. این ویژگی صرفا جنبه تزئینی دارد.  

۱۲. اعتقاد و التزام عملی به اینکه  «سکوت سرشار از ناگفته هاست» داشته باشد. دیگر توان گفت و شنود نمانده.   

 

از واجدین شرایط اونی رو که از همه واجدتره، به نرخ جان خریداریم! با ما تماس بگیرید.

 

پ.ن. پیش تر ز آن چو گردی زمیان برخیزم... 

نترس!

 نه! 

 به کفر من نترس .. 

 نترس کافر نمی شوم  هرگز ..

 زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم  .   

 

«حسین پناهی» 

پی نوشت. من نیز هم...